دل شد از دست و نه جای سخن است


دل شد از دست و نه جای سخن است

دل شد از دست و نه جای سخن است


دل شد از دست و نه جای سخن است

دل شد از دست و نه جای سخن است


دل شد از دست و نه جای سخن است

دل شد از دست و نه جای سخن است


دل شد از دست و نه جای سخن است

دل شد از دست و نه جای سخن است


دل شد از دست و نه جای سخن است

دل شد از دست و نه جای سخن است


وز توام جای تظلم زدن است

وز توام جای تظلم زدن است
وز توام جای تظلم زدن است
وز توام جای تظلم زدن است
وز توام جای تظلم زدن است
وز توام جای تظلم زدن است
وز توام جای تظلم زدن است
وز توام جای تظلم زدن است
وز توام جای تظلم زدن است
وز توام جای تظلم زدن است
وز توام جای تظلم زدن است
دل تو را خواه قولا واحدا
دل تو را خواه قولا واحدا
دل تو را خواه قولا واحدا
دل تو را خواه قولا واحدا
دل تو را خواه قولا واحدا
دل تو را خواه قولا واحدا
دل تو را خواه قولا واحدا
دل تو را خواه قولا واحدا
دل تو را خواه قولا واحدا
دل تو را خواه قولا واحدا
دل تو را خواه قولا واحدا
تا تو خواهیش دو قولی سخن است
تا تو خواهیش دو قولی سخن است
تا تو خواهیش دو قولی سخن است
تا تو خواهیش دو قولی سخن است
تا تو خواهیش دو قولی سخن است
تا تو خواهیش دو قولی سخن است
تا تو خواهیش دو قولی سخن است
تا تو خواهیش دو قولی سخن است
تا تو خواهیش دو قولی سخن است
تا تو خواهیش دو قولی سخن است
تا تو خواهیش دو قولی سخن است
آنچه در آینه بینم نه منم
آنچه در آینه بینم نه منم
آنچه در آینه بینم نه منم
آنچه در آینه بینم نه منم
آنچه در آینه بینم نه منم
آنچه در آینه بینم نه منم
آنچه در آینه بینم نه منم
آنچه در آینه بینم نه منم
آنچه در آینه بینم نه منم
آنچه در آینه بینم نه منم
آنچه در آینه بینم نه منم
پرتو توست که سایه فکن است
پرتو توست که سایه فکن است
پرتو توست که سایه فکن است
پرتو توست که سایه فکن است
پرتو توست که سایه فکن است
پرتو توست که سایه فکن است
پرتو توست که سایه فکن است
پرتو توست که سایه فکن است
پرتو توست که سایه فکن است
پرتو توست که سایه فکن است
پرتو توست که سایه فکن است
نظرت نیست به من زانکه مرا
نظرت نیست به من زانکه مرا
نظرت نیست به من زانکه مرا
نظرت نیست به من زانکه مرا
نظرت نیست به من زانکه مرا
نظرت نیست به من زانکه مرا
نظرت نیست به من زانکه مرا
نظرت نیست به من زانکه مرا
نظرت نیست به من زانکه مرا
نظرت نیست به من زانکه مرا
نظرت نیست به من زانکه مرا
تن نماند و نظر جان به تن است
تن نماند و نظر جان به تن است
تن نماند و نظر جان به تن است
تن نماند و نظر جان به تن است
تن نماند و نظر جان به تن است
تن نماند و نظر جان به تن است
تن نماند و نظر جان به تن است
تن نماند و نظر جان به تن است
تن نماند و نظر جان به تن است
تن نماند و نظر جان به تن است
تن نماند و نظر جان به تن است
باد سردم بکشد شمع فلک
باد سردم بکشد شمع فلک
باد سردم بکشد شمع فلک
باد سردم بکشد شمع فلک
باد سردم بکشد شمع فلک
باد سردم بکشد شمع فلک
باد سردم بکشد شمع فلک
باد سردم بکشد شمع فلک
باد سردم بکشد شمع فلک
باد سردم بکشد شمع فلک
باد سردم بکشد شمع فلک
شمع جان در تنهٔ پیرهن است
شمع جان در تنهٔ پیرهن است
شمع جان در تنهٔ پیرهن است
شمع جان در تنهٔ پیرهن است
شمع جان در تنهٔ پیرهن است
شمع جان در تنهٔ پیرهن است
شمع جان در تنهٔ پیرهن است
شمع جان در تنهٔ پیرهن است
شمع جان در تنهٔ پیرهن است
شمع جان در تنهٔ پیرهن است
شمع جان در تنهٔ پیرهن است
هست دیگ هوست خام هنوز
هست دیگ هوست خام هنوز
هست دیگ هوست خام هنوز
هست دیگ هوست خام هنوز
هست دیگ هوست خام هنوز
هست دیگ هوست خام هنوز
هست دیگ هوست خام هنوز
هست دیگ هوست خام هنوز
هست دیگ هوست خام هنوز
هست دیگ هوست خام هنوز
هست دیگ هوست خام هنوز
خامی آن ز دم سرد من است
خامی آن ز دم سرد من است
خامی آن ز دم سرد من است
خامی آن ز دم سرد من است
خامی آن ز دم سرد من است
خامی آن ز دم سرد من است
خامی آن ز دم سرد من است
خامی آن ز دم سرد من است
خامی آن ز دم سرد من است
خامی آن ز دم سرد من است
خامی آن ز دم سرد من است
گل ز باغ رخت آن کس چیند
گل ز باغ رخت آن کس چیند
گل ز باغ رخت آن کس چیند
گل ز باغ رخت آن کس چیند
گل ز باغ رخت آن کس چیند
گل ز باغ رخت آن کس چیند
گل ز باغ رخت آن کس چیند
گل ز باغ رخت آن کس چیند
گل ز باغ رخت آن کس چیند
گل ز باغ رخت آن کس چیند
گل ز باغ رخت آن کس چیند
که چو گل زر ترش در دهن است
که چو گل زر ترش در دهن است
که چو گل زر ترش در دهن است
که چو گل زر ترش در دهن است
که چو گل زر ترش در دهن است
که چو گل زر ترش در دهن است
که چو گل زر ترش در دهن است
که چو گل زر ترش در دهن است
که چو گل زر ترش در دهن است
که چو گل زر ترش در دهن است
که چو گل زر ترش در دهن است
عالمی شیفتهٔ زلف تواند
عالمی شیفتهٔ زلف تواند
عالمی شیفتهٔ زلف تواند
عالمی شیفتهٔ زلف تواند
عالمی شیفتهٔ زلف تواند
عالمی شیفتهٔ زلف تواند
عالمی شیفتهٔ زلف تواند
عالمی شیفتهٔ زلف تواند
عالمی شیفتهٔ زلف تواند
عالمی شیفتهٔ زلف تواند
عالمی شیفتهٔ زلف تواند
زلف تو شیفتهٔ خویشتن است
زلف تو شیفتهٔ خویشتن است
زلف تو شیفتهٔ خویشتن است
زلف تو شیفتهٔ خویشتن است
زلف تو شیفتهٔ خویشتن است
زلف تو شیفتهٔ خویشتن است
زلف تو شیفتهٔ خویشتن است
زلف تو شیفتهٔ خویشتن است
زلف تو شیفتهٔ خویشتن است
زلف تو شیفتهٔ خویشتن است
زلف تو شیفتهٔ خویشتن است
کرده ام توبه ز می خوردن لیک
کرده ام توبه ز می خوردن لیک
کرده ام توبه ز می خوردن لیک
کرده ام توبه ز می خوردن لیک
کرده ام توبه ز می خوردن لیک
کرده ام توبه ز می خوردن لیک
کرده ام توبه ز می خوردن لیک
کرده ام توبه ز می خوردن لیک
کرده ام توبه ز می خوردن لیک
کرده ام توبه ز می خوردن لیک
کرده ام توبه ز می خوردن لیک
لب میگون تو توبه شکن است
لب میگون تو توبه شکن است
لب میگون تو توبه شکن است
لب میگون تو توبه شکن است
لب میگون تو توبه شکن است
لب میگون تو توبه شکن است
لب میگون تو توبه شکن است
لب میگون تو توبه شکن است
لب میگون تو توبه شکن است
لب میگون تو توبه شکن است
لب میگون تو توبه شکن است
نظر خاص تو خاقانی راست
نظر خاص تو خاقانی راست
نظر خاص تو خاقانی راست
نظر خاص تو خاقانی راست
نظر خاص تو خاقانی راست
نظر خاص تو خاقانی راست
نظر خاص تو خاقانی راست
نظر خاص تو خاقانی راست
نظر خاص تو خاقانی راست
نظر خاص تو خاقانی راست
نظر خاص تو خاقانی راست
گرت نظاره هزار انجمن است
گرت نظاره هزار انجمن است
گرت نظاره هزار انجمن است
گرت نظاره هزار انجمن است
گرت نظاره هزار انجمن است
گرت نظاره هزار انجمن است
گرت نظاره هزار انجمن است
گرت نظاره هزار انجمن است
گرت نظاره هزار انجمن است
گرت نظاره هزار انجمن است
گرت نظاره هزار انجمن است